با موهای سپیدش، پاکی قدمش، صفای وجودش سنگینی سکوتش، نجابت و غرورش ، و با زمزمه کلامش در جذبه محراب گستره وسیع جنت بود، و من فقط پدر میخواندمش
نو گلی پرورده بودم خاک از دستم ربود/ آنچنان در برگرفت انگار در عالم نبود / سالها زحمت کشیدم تا گلی پرورده شد / ناگهان پیک اجل آن غنچه را از من ربود
تو در من آتشی هستی کـه خاموشت نخواهم کرد / بـه گلزاران گلی هستی فراموشت نخواهم کرد/ سوگند بر جامه پاکی کـه از مهرت بـه تن دارم / کـه تا جان در بدن دارم فراموشت نخواهم کرد
و هرازگاه درگذر زمان درگذر بیصدای ثانیههای دنیای فانی؛ جرس کاروان از رحیل مسافری خبر میدهد کـه در سکونی؛ آغازی بیپایان را میسراید
نمک بر زخم من شیرینتر از خواب سحر گردد / جگرها خون شود تا پسر مثل پدر گردد/پدر در کودکی دست پسر گیرد/ بـه امیدی کـه در پیری پسر دست پدر گیرد
عاقبت زیندار فانی پر کشیدم یا حسین/عشق تو مهر علی بر سینهدارم یا حسین/چون در این وادی غریبم جان زهرا مادرت/ در شب جمعه گذر کن بر مزارم یا حسین
گلها همهٔ سر ز خاک بیرون آرند/ الا گل من کـه سر فروبرده بـه خاک
جوان نازنین، در خاک رفتی / از این دنیای غم، غمناک رفتی/ زدی آتشبهجان دوستداران / چو گل پاک آمدی و پاک رفتی
هر دم کـه یادت میکنم اشک از بصر ریزد مرا/ چون یاد رفتارت کنم خونجگر ریزد مرا/ ای رفته از پیشم کنون از خاطرم کی میروی/ گفتار تو چون بنگرم بغض گلوگیر مرا
خانهمان تاریک شد بینور رویت ای پدر/ دستمان کوتاه شد از جستجویت ای پدر/ نیست باور پدر جان از چه کندی ز ما/ بعدازاین از کـه گیریم عطر و بویت ای پدر
خوشا آنان کـه اللهیارشان اسـت/ کـه صد قل و هوالله کارشان اسـت/ خوشا آنان کـه دائم در نمازند/ بهشت جاودان بازارشان اسـت
ای پدر بی تو در ظلمتیم دیده نورانی من/ بی تو اشک و غم و حسرت همهٔ مهمان منند
بـه صداقت صدای قشنگت، بـه لطافت عاطفهات، بـه محبت و مهربانیات، بـه زیبایی چهره معصوم و قشنگت، تنها با یاد شیرینزبانیهایت دلخوشیم
بوسه برعکست زنم ترسم کـه قابش بشکند/ قاب عکس توست اما شیشهٔ عمر من اسـت/ بوسه بر مویت زنم ترسم کـه تارش بشکند/ تار موی توست اما ریشهٔ عمر من اسـت
مرغدلم پر میکشد اندر هوای دیدنت/ آرام جان باز آ، کـه من مشتاقان خندیدنت/ بـه ماتم ماندهام با صد هزاران آرزو/ آغوش بازم، مضطرب در حسرت بوییدنت
ای سرخگل، کـه باد ربودت ز باغ من/ گفتی بـه باد خیره، چه بر باغبان گذشت؟
جای گریه اسـت بر این عمر کـه چون غنچه گل/ پنج روز اسـت بقای دهن خندانش
ای جگرگوشه، کـه دیدهٔ من جای تو بود/ دلم آشفته آن قامت رعنای تو بود/ کی خبر داشتم از کینه این چرخ کبود/ کـه چو صیاد کمین کرده، جویای تو بود
گلی بودم نه وقت چیدنم بود/ جوان بودم نه وقت مردنم بود/ گلی بودم میان شاخه گلها/ نه وقت زیرخاک خوابیدنم بود
برادر رفتی و یادت بجا ماند/ میان سینهها نامت بجا ماند
باورم نیست پدر کـه رفتی و خاموش شدی/ ترک ما کردی را و با خاک همآغوش شدی/ خانه را همواره نوری اگر بود ز رخسار تو بود/ ای چراغ دل ما از چه تو خاموش شدی
این گنج نهان در دل خانه پدرم بود/ هم بالوپرم بود و همی تاج سرم بود/ هر جا کـه ز من نام و نشانی طلبیدند/ هم نام بلندش سند معتبرم بود
پدرم دیده بـه سویت نگران اسـت هنوز/ غم نادیدن تو بار گران اسـت هنوز/ آنقدر مهر و وفا بر همگان کردی تو/ نام نیکت همهٔ جا ورد زبان اسـت هنوز
گفتم پدرم رسم اخوت نه چنین بود/ گفتا عزیزان چه کنم عمر همین بود
روح پاکت با امیر المومنین محشور باد/ خانه قبرت ز الطاف خدا پرنور باد/ ای چراغ زندگانیای پدر یادت به خیر/ خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد
پدرم قامت تو تکه گهی بود مرا / گفتههایت چو چراغی بـه رهی بود مرا / رفتی از دیده و داغت بـه دل ماست هنوز/ هرکجا مینگرم روی تو پیداست هنوز
اگرچه من دیگر نمیبینم گل روی تو را / خاطراتت را در این غمخانه مهمان میکنم / گوهر یکدانهام ای نازنین بابای من / تا ابد یاد تو را در سینه مهمان میکنم
پدرم سایه تو تکیه گهی بود مرا/ پند و اندرز تو پویای رهی بود مرا/ باورم نیست غروب و سالی بگذشت / هر زمان چشمبهراهت نگهی بود مرا
ای چرخ فلک خرابی از کینه توست/ بیدادگری شیوه دیرینه توست/ ای خاک اگر سینه تو بشکافد/ بس گوهر قیمتی کـه در سینه توست
عاقبت زیندار فانی پر کشیدم یا حسین/ عشق تو مهر علی بر سینهدارم یا حسین/ چون در این وادی غریبم جان زهرا مادرت/ در شب جمعه گذر کن بر مزارم یا حسین
اتاق قلب من بی تو چه سرده/ تمام لحظه هام لبریز درده/ برادر رسم دنیامون همینه/ خدا از بین ما گل رو میچینه
ایدریغا از جفای روزگار بیوفا/ من نگین انگشتری، گمکردهام/ در بین چاه جور و حمله گرگ اجل/ یوسفی در وادی ناباوری گمکردهام
حافظا دیدی کـه کنعان دلم بی ماه شد/ تا ابد با اشک غم کوه امیدم کاه شد/ گفته بودم یوسف گمگشته بازآید ولی/ یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
گریه بر درد فراوان نکنم پس چه کنم؟ ناله از سینه سوزان نکنم پس چه کنم؟/ من کـه اندر ملأعام نکردم زاری، گریه در این شب پنهان نکنم پس چه کنم؟/ من کـه از داغ عزیزی دلم سوخته اسـت،/ ناله از این دل سوزان نکنم پس چه کنم؟/ من کـه از شکستن دل بـه کسی دم نزدم، گریه بر این گل بیجان نکنم پس چه کنم؟/ هرچه دیدم ز غم اظهار نکردم بـه کسی، گریه بر درد فراوان نکنم پس چه کنم؟
چون قصهٔ عشق، نقش دفتر شد و رفت/ چون لالهٔ نوشکفته، پرپر شد و رفت/ حالا کـه بهار میرسد، صد افسوس/آن لالهٔ سرخ چون کبوتر شد و رفت
از خوندلم، دو دیده را، تر بکنم/ این عمر، چگونه بی تو، من سر بکنم/ در خاطر من، بهار بی پاییزی/من مرگ تو را، چگونه باور بکنم؟